سه سالی میشه از نوشتن دورم البته یه ذره اغراق کردم! سه روزه:|

 

در حال حاضر:

از دست خودم شاکیم

دلم برای چنل تلگرامم تنگ شده

بی‌خبرم ازینکه بالاخره پیگمی» با مشکلش چه کرد

امروز اصلا درس نخوندم

وارد یه مود مخوف شدم

آخر شبا پابجی» می‌زنم

بازم اتاق منفجر شدمو ول کردم به حال خودش

صبا تا ۹ میخوابم

شبا اهنگ گوش می‌دمو تا دیروقت بیدارم

 

از وقتی تل و اینستا رو پاکیدم، مقدار انجام کار مفیدم تغییری نکرده

 

از دست خودم خستمممم‌‌

 

کلی فکرو خیال تو سرم گذشتن این سه روز و چند درصدی به دیوونگیم اضافه شد

 

از تکرار خسته شدم

ازینکه وارد چالش سحرخیزی میشم، صبحا ورزش می‌کنم، می‌رم سمت قانون جذب، به خودم انگیزه و انرژی میدم باز یهو همش میپره! یهو شب تا دیروقت بیدار میمونم و صبح دیر بیدار میشمو ورزش نمیکنم و خبری از انرژی و انگیزه نیست

این سیر خیلی تکرار شده خیلی و من واقعا خستم ازین تکرار

 

۹ ماهه که دارم سعی می‌کنم درست کنم یه سری چیزارو و تمام این ۹ ماه، هر لحظه و دقیقش من یه حال متفاوت داشتم

۹ ماهه داره میگذره و من هنوز تو همون نقطه‌ایم که بودم

خسته شدم نمی‌دونم چیکار کنم پناهم تخیلاتمه، پناهم نوشتنه، هیچکدومشون فایده‌ای ندارن هیچکدومشون

 

کاش میشد خدا بغلم کنه، میشه؟

کاش میشد برم یه جای دور، میشه؟

کاش میشد ادم نباشم، میشه؟

 

من از همه‌ی ادما هم خستم

 

من دیگه مغزم قد نمی‌ده دیگه هرچیزیو فک میکنم نمیخام!

همیشه میخاستم برم یه جای دور، الان اینم نمیخام

همیشه میخاستم یه نفر باشه که همراهم باشه، اینم نمیخام

هرچی تو ذهنم بالاپایین میشم و میگردم یه چیزی پیدا کنم حالمو خوب کنه چیزی نیس

 

دلم میخواد واتساپمم پاک کنم و دیگه هیچ راه ارتباطی با هیشکی نداشته باشم

بدم یه نفر رمز وبلاگمو عوض کنه دیگه نیام

دلم میخواد اصن پرت کنم گوشیمو رو پشت بوم

دلم میخواد دور تا دور حیاط بدوم

دلم میخواد شب تا صبح رو پله ها بشینمو آسمونو نگاه کنم

دلم میخواد آسمونو نگا کنم و تا صب گریه کنم

دلم میخواد تنهایی برم صخره نوردی

دلم میخاد با هیشکی حرف نزنم

دلم میخاد دیگه ننویسم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها