* دیروز با مامانم بیرون بودیم؛ بعد از یه فروشگاه لوازم خانگی و پلاستیکی و اینا یکم خرت و پرت گرفت بعد در اخر یه ست کفگیر ملاقه اون بغل دست فروشندهه بود که مامانم گفت ازونم بذاره براش

بعد اون آقاعه هم صورتیشو گذاشت بعد آقاعه پاشد رفت اونور مغازه، پیش مشتری دیگش

بعد مامانم به کفگیر ملاقه ها نگاه میکردو گفت: آبیش بهتر نبود؟

با یه لبخند مسعودطورانه! گفتم: آبیشو دوس داری؟

بعد اونم فقط با لبخند گفت: فکر میکنم اون روشن‌تره، بهتره

بعدم آقاعه اومد و هیشکدوم هیچی نگفتیم و حساب کردیم و رفتیم خونه:|

بعد از همون دیروز هروقت می‌رم تو آشپزخونه، چشمم میوفته به اون کفگیر ملاقه صورتی میگم کاش میگفتم آبیشو بده:|

الان عذاب وژدان دارم ازینکه می‌دونستم مامانم آبیشو دوس داره ولی هیچ کاری براش نکردم:|

* عشق‌جانم اومده میگه: آبجی شیر میخوری یا چایی میخوری؟ میگم: چایی میخورم میگه: هردوش؟ میگم نه عزیزم چایی باز دوباره میگه: هردوش؟ میگم: نع فقط چایی:/ میگه: خب هردوش با هم بده نباید بخوری مریض میشی 

بچم هِی میخواس من بگم هردوش بهم پند اخلاقی‌خوراکی بده :)) بخدا نمی‌دونستم وگرنه انقد مقاومت نمی‌کردم:))

* دیشب کلی با نخود‌جان حرف زدیم، زر زدیم، عصاب همو خورد کردیم، دردودل کردیم، خندیدیم، یه مراسم پشم ریزونم داشتیم تازه=))خلاصع قراره نقشه‌های شومی رو بعدا ها با هم عملی کنیم=]

* صبح پیگمی پی‌ام داد. داشتیم حرف میزدیم گفت الان دارم راه میرم بذا یه جا پیدا کنم بشینم بهت پی‌ام میدم بعد هنوز جایی پیدا نکرده بشینه بچم=)

تازه چند دقه پیش به زور زنگو فحشو دعوا فهمیدم هنوز زندست=]

* عصری از مود پرتقال‌ کپک زدم اومدم بیرون رفتم تو حیاط بوی بارون بود=) بعد برگای درختاهم ریخته بودن=) بعد چشامو بستم قدم زدم تصورای خوشگل کردم برا خودم یه لبخند گنده زدم=)

بعد برگشتم خونه نشستم سر درسومشخم=]

* دیگه حس می‌کنم دارم کور میشم انقد که این نمونه سوالارو از تو گوشیم نوشتم=]

* و دیگه اینکه کاش کتابا هم دکمه سرچ میداشتن=]

پ.ن: راستی یه نتیجه گیری هم داشتم طی امروز اینکه وقتایی که زیاد حرف می‌زنم طی ساعات آیندش دچار حس های ناخوشایندی میشم. پس نتیجه میگیریم کم گوی و گزیده گوی و خلاصه گوی باشم همیشه حتی اون وقتایی که خدا نصیب نکنه یهو جو میگیره جلو حرف زدنمو نمی‌تونم بگیرم ازین به بعد باید بتونم بگیرم دیگه=]

چند لحظه بعد، پ.ن دو: خب پس حلع ینی میتونی دیگه؟

من: خب معلومه که نه=]]

پ.ن سه: یه واقعیتی رو هم میخوام اعتراف کنم اینکه بعضی پستام تا ساعت ها پیش‌نویس می‌مونن فقط بخاطر نداشتن عنوان:]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها