مطمئنا یه دوشِ آبِ گرم میتونست حالم رو بهتر کنه

باموهای پیچیده در حوله به آشپزخونه رفتم و اب گذاشتم جوش بیاد و بعد ازون رفتم سراغ موبایلم تا ببینم چخبره. حال و احوال‌پرسی ها رو جواب دادم و خواستم با تماس های بی‌پاسخ مونده تماس بگیرم که با دیدن ساعت که هنوز هفت نشده بود، منصرف شدم و تصمیم گرفتم بعدا این کارو انجام بدم


طرحم رو نگاهی انداختم و بعد ازینکه تصمیم گرفتم کامل کردنش رو بذارم برای بعد، در لپ‌تاپ رو بستم. لیوانی که نصف چای مونده توش سرد شده بود رو برداشتم و بعد از داغ کردنش به سمت پنجره رفتم. پرده رو کنار زدم و از دیدن اونهمه سفیدی که بیشتر از دیروز بود به وجد اومدم پنجره رو باز کردم، یکم از بخار چاییم رو بیرون فرستادم و قبل ازینکه بخوام بهونه‌ی جدیدی به تشدید سرماخوردگی بدم پنجره رو بستم. توی تاقچه نشستم و همونطور که بیرون رو نگاه می‌کردم چاییم رو خوردم.


دفترچم رو باز کردم و طبق روال هر روزه شروع کردم به نوشتن؛ نوشتنِ تمام اتفاقایی که قراره در آینده بیفتن قبل ازینکه تهِ اتفاقای خوبم رو امضا بزنم صدای چرخیدنِ کلید توی در رو شنیدم؛ از اتاق بیرون اومدم و از دیدنِ یهوییش تو چارچوبِ در ذوق‌زده شدم؛ بلند گفتم: سلاااام


- فکر نمی‌کردم انقد توانمند شده باشی که روز جمعه‌‌ای انقد سحرخیز باشی!

خندیدم؛ خوشحال ازینکه نقشه‌هاش نقشه برآب شده بود و نتونسته بود وقتی که خوابم یواشکی بیاد و صورتم رو خط‌خطی کنه یا کلی عکس درب و داغون ازم بگیره یا آبِ سرد بپاشه رو صورتم یا بترسوندم و ازم فیلم بگیره

- بخدا روزای دیگه خودمو میکشم تا بیدارشی، انقد فیتالیتی روت پیاده میکنم و سرو صدا راه میندازم، کل همسایه ها بیدار میشن ولی تو نه! بعد الان صبحِ روز تعطیل، هنوز ساعت هفت نشده بیداره! خدایا این دختره چشه؟


داد زدم: آهاای سوختممم سشوار رو از دستش گرفتم و گفتم: برو اونور تو رو خدا خودم درستش می‌کنم خنده کنان رو صندلی نشست و من بقیه‌ی موهام رو خشک کردم

- خب بیا اینجا ببینم برای اون موهای زشتِ کوتاهت چیکار می‌تونم بکنم با شونه‌ای که دستم بود موهاش رو بهم ریختمو گفتم: موهای عمت زشته!


برای هزارمین بار براش توضیح دادم که چطور سه تا دسته مویی که تو دستش گرفته رو بین هم قرار بده تا بتونه موهام رو ببافه و بعدش برای هزارویکمین بار از کشیده شدنِ موهام جیغ کشیدم: اصن نمیخوااااام

- عههه لوووس انقد جیغ نکش دیگه. دارم یاد میگیرم ببین.


هشتگ‌آرامش. هشتگ‌زندگی. هشتگ‌گمشده‌ی‌پیدا. هشتگ‌دریم. هشتگ‌نفس. هشتگ‌من. هشتگ‌هه. هشتگ‌خفه. هشتگ‌بسه. هشتگ هشتگ هشتگ :)))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها